گفتگویی داشتم با دکتر سید محمود نجاتی حسینی پیرامون دینداری در ایران مدرن. این گفتگو در روزنامه ایران با
مورخ ۴ تیر ۱۴۰۲ شماره ۸۲۱۶ صفحه اندیشهبه چاپ رسید.
«دینداری در دنیای مدرن و چالشهای آن» این روزها برای جامعهشناسان دین و متخصصان مطالعاتفرهنگی دین به موضوعی درخور تأمل بدل شده است. دغدغههای آنان به این پرسش محوری برمیگردد که آیا در جوامع مدرن باید از «یک الگوی دینداری واحد» پیروی کرد یا اینکه میتوان «تنوع الگوهای دینداری» را به رسمیت شناخت. برای تعمق در این موضوع، با دکتر سیدمحمود نجاتیحسینی، پژوهشگر مطالعات علم و دین و مدیر گروه دین انجمن انسانشناسی ایران و دکتر محسن صبوریان، عضو هیأت علمیدانشکده علوماجتماعی دانشگاه تهران و عضو گروه مطالعات نظری-تاریخی دینداری مرکز ملی مطالعات و سنجش دینداری به گفتوگو نشستیم. آنان پدیدههایی چون «دینورزی سوپرمارکتی»، «مکدونالدی شدن دینداری»، «کافهتریاهای معنوی» و «کارناوالهای دینی» در دنیای مدرن و سبک دینداری پستمدرن را به نقد میکشند و معتقدند «سکولاریسم» مسأله اصلی جهان امروز ما است؛ جهانی که سرشار از دینباوری است. البته با استناد به آمارهای جهانی بر این موضوع هم تأکید دارند که تأثیرات امواج جهانی سکولاریسم بر کشورهایی چون ایران، مالزی و مصر کمتر بوده است.
دکتر سیدمحمود نجاتیحسینی: وقتی از «الگو» صحبت میکنیم باید ببینیم اساساً جهان جدید چقدر تاب و تحمل «الگو» را دارد چراکه «الگو» یک نقشه مهندسی و برنامهریزیشده است که در برابر تغییرات مقاومت میکند. در جهان سنتی (که تغییرات محدودی تنها در حوزه فرم داشت) الگو جواب میداد و میتوانستیم با قاطعیت از وجود «الگوی زندگی دینی در جوامع سنتی» صحبت کنیم که بخشی از این الگو را فقه در رسالههای عملیه توضیحالمسائل بیان میکرد و بخشی دیگر را قواعد عرف فرهنگی، اجتماعی و اخلاق مدنی جامعه معین میکرد.
اما وقتی جامعه از وضعیت «گمینشافتی» و سنتی، به سمت وضعیت «گزلشافتی» و مدرن شیفت پیدا میکند، دیگر «الگو» جواب نمیدهد چون ابژه اصلی الگو یعنی «سبک زندگی دینی» تغییر کرده است. اینجا دیگر با LIFE STYLE یا سبک زندگی مواجه هستیم نه الگو. الگو یک نظم مهندسی شده از قبل است که باید از آن اطاعت شود، این در حالی است که در دنیای مدرن، چنین نظمیاز بین رفته است. افراد آنگونه که تشخیص میدهند، دینداری میکنند، به همین دلیل «دینداری مردمپسند» و حتی «فقه مردمپسند» برجسته شده است. مردم امروز به دنبال فقیه مردمپسندی میگردند که راجعبه آنچه که آنان دوست دارند، فتوا دهد نه آنچه که خود فقیه دوست دارد و درست تشخیص میدهد. جهان دینی در دنیای مدرن به «زیست جهانهای دینی» بدل شده است.
ما امروز در کنار «سبک زندگی دینی سنتی» با «سبک زندگی دینی پستمدرن» مواجه هستیم که به یک لحاف چهل تکه میماند و طی آن بعضاً افراد یک بخشی از آموزهها، رفتارها و نگرشها را از اسلام، بخشی را از مسیحیت و دیگر ادیان و حتی از معنویتهای نو، شبهعرفانهای شرقی نوظهور و معنویتگراییهای رایج گرفتهاند و از طرف دیگر با سبک زندگی مدرنی مواجه هستیم که بهرغم داشتن یک نظم ریتمیک وهارمونیک در اجرای آیینهای مذهبی، نظمش همچون نظم سنتی و مکانیکی، چندان سفت و سخت نیست و لذا توانسته خود را با زندگی اجتماعی جدید، تطبیق دهد.
دکتر محسن صبوریان: گاه یک سیاستگذار میخواهد به شکل دستوری «الگویی» را پیاده کند. این جنس از «الگوی دینداری» امری پرچالش است. هر چند که دین و پیامبران، با اتوریتهای که دارند، بنا دارند سبک زندگی مردم را الهی و توحیدی کنند، اما گذشته از این معنای نخست، میتوان از الگو در دوره معاصر به معنای دیگری هم صحبت کرد و مقصود، الگوهایی است که متفکران اجتماعی تشخیص داده و جامعه را آنگونه میبینند. بر این اساس، همانطور که از مفهوم عامیبه نام «نظریه» یا «قواعد اجتماعی» صحبت میکنیم به همان اندازه هم میتوانیم از «الگوهای دینداری» صحبت کنیم. اساساً علم آمده تا «الگو» پیشنهاد دهد، اگر قرار بود علم فقط جنبه ایدئوگرافیک، فردنگر، تکنگر و خاصنگر داشته باشد که اصلاً بوجود نمیآمد. علم باید ناظر به کلیات باشد.
در معنایی که دکتر نجاتی عنوان کردند، نمیتوانیم از الگو صحبت کنیم، ولی در معنایی که جامعهشناس یا پژوهشگر اجتماعی بخواهد از واقعیت برداشت خود را عرضه کند، امکان صحبت از «الگو» وجود دارد. جامعهشناس چه هنگامیکه کار کمیو نظریهآزمایی میکند و چه آنجا که کار کیفی و سنخشناسی انجام میدهد به سراغ این شناسایی روالهای تکرارپذیر مشاهده شده میرود. ذهن پژوهشگر تمایل دارد از امور تکین به دنبال قانونسازی برود. پژوهشهای حوزه جامعهشناسی دین عمدتاً مبتنی بر این نگاه انجام میشود. حتی آنان که در مورد «جنبشهای نوین دینی» کار میکنند نیز میکوشند از خاصترین گرایشهای دینی هم «الگو» درآورند. بنابراین، به این معنا الگو میتواند موضوعیت داشته باشد.